عروسی خاله سوسکه
داستانهای تخیلی
خاله سوسکهای با عمة پیرش در خانهای کوچک زندگی میکرد. روزی عمة خاله سوسکه گفت که دیگر نمیتواند از او مراقبت کند. و پیشنهاد داد که خاله سوسکه به همدان نزد «مشرمضان» برود و با او ازدواج کند. خاله سوسکه راهی همدان شد و چندین خواستگار برای او پیدا شد. خاله سوسکه از ازدواج میترسید، چون شنیده بود خیلی از مردها، زنهایشان را کتک میزنند. این موضوع ذهن او را به خود مشغول کرده بود و از خواستگاران خود میپرسید که زمان دعوا و قهر او را با چه چیزی خواهند زد. هرکدام از خواستگاران از جمله قصاب، نانوا، بزاز و... از وسیلههای خطرناکی نام بردند. خاله سوسکه از ترس به آنها جواب رد میداد، تا این که آقاموشه از راه رسید و نظر موافق خالهسوسکه را به خود جلب کرد. این کتاب مصور برای کودکان گروه سنی «الف» و «ب» به نگارش درآمده است.