لولی شوم
داستانهای فارسی - قرن 14
پسرکی خانزاده برای تحصیل راهی شهر میشود و در مدرسه متوجه تفاوت طبقاتی خویش با دیگر بچههای همکلاسی میشود. او که تا به حال در نعمت بزرگ شده، معنای واقعی بسیاری از سختیها را به چشم میبیند و درک میکند. "لولی" برای ادامهی تحصیل در دبیرستان راهی تهران میشود. این دوران، زمان مسائل اصلاحات حکومتی در دربار و اصلاحات ارضی است. لولی جوان با وجود این که خود خانزاده است تحت شعارهای عوامفریبانه، طرفدار نظریهی اصلاحات ارضی و واگذاری زمین به دهقانان میشود و در این راه با مشقت بسیار، پدر و خانواده را با خویش همعقیده و همرای میکند. این اقدام خان جوان باعث میشود روستاییان به وی حس احترام خاصی پیدا کرده و علاقهی خویش را آشکارا اظهار کنند. پدر بنا بر پیشنهاد فرزند هرآنچه دارد به رعایای خویش بخشیده و خود با خانواده راهی شهر شده و در آن ساکن میشود. اما این از دست دادن قدرت و گوشهنشینی و انزوا باعث بیماری وی شده و حالش روزبهروز به وخامت میگراید. تا روزی که به لولی در تهران خبر میدهند خود را هرچه سریعتر برساند. او میرسد و پس از چندی پدر به آرامی چشم از جهان فرو میبندد. در عزایش همهی شهر و ایل به سوگ مینشینند و روستاییان بدن بیجان وی را میبرند تا با رسوم خویش در زادگاهش به خاک بسپارند.