شب بخیر آقای تام
لندن در موقعیتی قرار گرفته است که هر لحظه امکان دارد به جنگ جهانی دوم کشیده شود. "ویلی بیچ"، کودک ترسو و لاغر و فرزند مادری تنهاست که با او بدرفتاری میکند. ویلی در اثر شرایط حاکم بر کشور به عنوان پناهنده به یکی از روستاهای انگلستان فرستاده میشود. او در آغاز از همهچیز وحشت میکند: از صداهایی که در روستا میشنود و از آنچه میبیند. حتی از آقای تام، پیرمرد رکگو و مهربان که به او پناه داده است. اما کمکم تنفر و سرخوردگی زندگی گذشتهاش را فراموش میکند. او میآموزد دنیایی را دوست داشته باشد که هرگز با آن مواجه نبوده است: دنیایی از دوستیها و مهربانیها که در آن ناسزا و کتکهای روزانه جایی ندارد، اما در این هنگام تلگرافی دریافت میکند که او را به لندن نزد مادرش میخواند. هفتهها میگذرد و خبری از ویلی نیست. در این حال آقای تام راهی لندن میشود تا پسری را که مانند فرزندش به او مهر میورزیده بیابد. او سرانجام موفق به یافتن بیلی میشود.