بازی ابر و باد
در کتاب حاضر، ماجرای پسرک تنهایی بازگو می شود که غمگین است و هیچ همبازی ای ندارد. تا این که یک روز ابر و باد، پسرک غمگین و تنها را می بیند و به او پیشنهاد بازی می دهند. پسرک با شادمانی می پذیرد و مدتی با یکدیگر بازی می کنندŒ اما ناگهان دود سیاهی در آلمان پدیدار می شود. ابر و باد، با تشویق پسرک موفق می شوند آن هیولای سیاه را از بین ببرند و بار دیگر آسمان صاف و آبی می شود.