سندباد و غول چراغ جادو
«سندباد» و مادرش، انسانهای فقیری هستند که همیشه به همنوعانشان کمک میکنند. یک روز پیرمردی نشانی یک غار را به سندباد میدهد تا داخل آن برود و چراغی را برایش بیاورد. سندباد به آنجا میرود، اما داخل غار گیر میافتد. چراغی را که پیرمرد خواسته بود، پیدا میکند، اما به محض این که دستش را روی آن میکشد، غولی جلوی چشمانش ظاهر شده و از او میخواهد تا آروزهایش را به زبان بیاورد. سندباد هم یک قصر زیبا و ازدواج با دختر سلطان را آرزو میکند. غول چراغ هر دو آروزی سندباد را برآورده میکند و او با مادرش و دختر سلطان هر سه در آن قصر زیبا زندگی جدیدی را آغاز میکنند. این داستان تخیلی و ماجراجویانه برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.