عبور از مخاطبشناسی سنتی
به تصریح کتاب: "مخاطبشناسی سنتی برای همهی متنها مخاطبی یکسان در نظر میگیرد و مخاطبشناسی مستقل از متن را ممکن میداند". اما نگارنده در کتاب حاضر، مدعی است که مخاطبشناسی وابسته به متن است و به جای "مخاطبشناسی" باید از مخاطبشناسیها" سخن گفت. او در کتاب اگرچه بر مخاطبشناسی در ادبیات کودک تاکید میکند اما در پیشینهی بحث مروری بر مخاطبشناسی در ادبیات، نظریههای ادبی مخاطبمحور و تحولات مفهوم مخاطب در نظریههای ارتباط دارد. او در پایان، پیشنهادهایی را در توصیف رابطهی مخاطب و متن نیز چگونگی ورود به بحث مخاطبشناسی مطرح میسازد. به تصریح وی: "باید انتظارمان را از "شناخت مخاطب" واقعی کنیم و خیال نکنیم که میتوانیم خرافهی از یاد رفته و منسوخ "شناخت کامل، همهجانبه و دایمی" را زنده کنیم، بلکه باید به این واقعیت تن در دهیم که شناخت مخاطب، شناختی حداقلی است و شناخت حداکثری ناممکن است. از سوی دیگر بپذیریم که کودکان و نوجوانان واقعیاتی متکثر با گرایشها، باورها و علایق متنوعاند و ما نمیتوانیم متولی ارتباط با همهی آنان باشیم و ناگزیر از محدود کردن مخاطبان هستیم. تحدید و تدقیق مخاطب مهمترین گام در شناخت مخاطب است و هرچه دایرهی مخاطبان خود را با دستهبندیهای گوناگون محدود کنیم، امکان شناخت مخاطب را بیشتر کردهایم. اگرچه شناخت ویژگیهای مخاطب میتواند کمک زیادی در مخاطبشناسی مورد نظر ما داشته باشد، اما شناخت واکنشهای مخاطب به متون، نیازمند پژوهشهای گستردهتری است. این پژوهشها میتوانند بر اساس شناخت ویژگیهای مخاطب دستهبندی شوند. اما از سوی دیگر میتوانیم از راه پژوهش دربارهی واکنشهای مخاطبان به متون متفاوت، ضمن پیشبینی پذیر کردن این واکنشها با دستهبندیهای متفاوت به شناخت بهتری از مخاطبان نیز دست پیدا کنیم. یکی از راههای دستیابی به شناخت بهتر از مخاطبان، تحلیل متون بر حسب واکنش مخاطبان است".