قصه تنهایی
داستانهای فارسی - قرن 14
(( قصه تنهایی )) شرح زندگی دختری است به نام (( پروانه )) او پرستار است و در یکی از بیمارستانهای شهر کار میکند .(( پروانه )) سالها پیش با (( کوروش )) ازدواج میکند ، اما (( کوروش )) در شب عروسی در اثر تصادف جان خود را از دست میدهد .(( پروانه )) پس از آن تصمیم می گیرد تا پایان عمر ازدواج نکند .از سوی دیگر ، دکتر (( رئوف )) یکی از کارکنان بیمارستان دلباخته پروانه است .او که همسرش را از دست داده اینک با دخترش (( بیتا )) روزگار میگذراند.دکتر رئوف بارها از پروانه خواستگاری میکند ، اما پروانه هر بار به تقاضای او جواب رد میدهد . (( کیوان )) برادر کوروش نیز یک روز به بیمارستان میآید و از پروانه میخواهد که با او ازدواج کند.پروانه به او میگوید که پس از مرگ کوروش با هیچ مردی ازدواج نخواهد کرد .سرانجام یکی از همسایهها او را برای پسرش (( محمد )) خواستگاری می کند .محمد مجروح جنگی است و بشدت بیمار است .پروانه چند بار برای ملاقات به منزل آنها می رود و درپی آن ....