خرس عروسکی
فروشگاهی برای عید کریسمس چند خرس عروسکی آورده بود. نام یکی از آنها "ولستن کرافت" و دارای خز و موی خاکستری روشن و گوشهای عسلیرنگ بود. تمام خرسهای فروشگاه تا شب عید به فروش رفتند به جز ولستن. خرس خاکستری تا عید پاک در قفسه باقی مانده بود. برای عید پاک سه خرگوش با ولستن همخانه شدند. یکی از آنها وقتی متوجهی مشکل او شد گفت: علت این که کسی به تو توجه نمیکند نامت است. تو باید اسمت را تغییر بدهی تا خیلی زود یکی تو را بخرد و به خانهاش ببرد. خرس خاکستری با این عقیده موافق نبود. او اسمش را دوست داشت اما سرانجام به خاطر این که به آرزویش برسد حاضر شد نامش را تغییر بدهد، اما این هم کمکی به او نکرد، کریسمس بار دیگر از راه میرسید و ولستن همچنان از داخل قفسه به مشتریهای فروشگاه نگاه میکرد تا روزی که پدر و پسری متوجه او شدند و به سمتش رفتند. پدر خطاب به فرزندش گفت: نگاه کن این خرس همنام توست. پسر با شادی ولستن را بغل کرد و سخت در آغوش فشرد. آن کریسمس خرس خاکستری صاحبی داشت که او را بغل میکرد و دوست داشت.