لالی، فک هنرمند
صاحب یک سیرک بزرگ همهی حیوانهای سیرک را جمع کرد و گفت: من میخواهم بهترین سیرک جهان را داشته باشم. سپس از لالی ـ با سابقهترین حیوان سیرک ـ خواست تا در این کار به او کمک کند. لالی برای جالبتر شدن نمایش هریک از حیوانات و افراد سیرک کاری کرد، اما وقتی نوبت به خودش رسید فکری به ذهنش نرسید. تا این که صدای یک موسیقی زیبا را شنید. پیرمردی را دید که آکاردئون مینواخت. پیرمرد نواختن آکاردئون را به او آموخت و او خیلی زود آن را فرا گرفت. حالا او تنها فکی بود که آکاردئون میزد و بچهها برایش کف میزدند. پیرمرد مهربان نیز دوست خوبی برای او بود.