داستانها و حکایتهایی از تاریخ بیهقی (1)
بیهقی، محمدبنحسین، 385 - 470ق. تاریخ بیهقی - اقتباسها
در هنگام مرگ سلطان محمود، پسر بزرگ او «مسعود» در اصفهان بود. به دلیل دوری ولیعهد از پایتخت، بزرگان دربار، پسر کوچک سلطان محمود یعنی امیرمحمد را بر تخت سلطنت نشاندند و در این میان، یکی از خویشاوندان نزدیک سلطان به نام «امیرعلی قریب»، کارهای دربار را پیش میراند. البته علت اصلی بر تخت نشستن امیرمحمد آن بود که سلطان محمود در بستر مرگ، وی را به جانشینی خود وصیت کرده بود. امیرمسعود با نامهای که عمهاش برای او فرستاد، از این خبر آگاه شد. آنگاه تصمیم گرفت به غزنین برود. او نامهای به برادرش امیرمحمد نوشت، شاید بتواند بدون جنگ و خونریزی بر تخت شاهی چیره گردد. اما امیرمحمد بیخبر از ریاکاری اطرافیانش در دربار به مسعود پیغام فرستاد که خود ولیعهد واقعی پدر است، زیرا پدر اینگونه وصیت کرده است. همین امر به دستگیری امیرمحمد و زندانی شدن او انجامید.