آسمان آبی سرنوشت
داستانهای فارسی - قرن 14
موضوع رمان حاضر، اجتماعی و عاشقانه است. «رضاخان» یکی از مردان بزرگ و خیر شهر است که پس از شانزده سال زندگی مشترک با «گل بانو»، صاحب فرزندی به نام «امیر» میشود. در طی سالها امیر با محبّتها و تربیتهای رضاخان و گلبانو، به فردی باوقار و تحصیل کرده تبدیل میشود و با دختری زیبا به نام «رعنا» ازدواج میکند. بعد از پنج سال زندگی مشترک، پزشکان نازا بودن رعنا را اعلام میکنند. رعنا برای خوشبخت شدن امیر، از او طلاق میگیرد و بعد از مدّتی امیر با دختر صبوری به نام «مریم» ازدواج کرده و صاحب دختری به نام «شبنم» میشود. مریم نیز با گذر از مرحلة انزوا گزینی، به پیشنهاد خانواده، خود را به سرنوشت سپرده و با مردی فهیم به نام «اکبر» ازدواج میکند. اکبر، پسری به نام «فرشید» دارد. امیر و رعنا، هر کدام به زندگی جدید خود خو میگیرند و احساس رضایت دارند. امّا با وقوع ماجراهایی سرنوشت آنها جور دیگری رقم خورده و در نهایت دوباره آن دو در کنار هم قرار میگیرند.