همین حالا داشتم چیزی میگفتم
داستانهای کوتاه - قرن 14
مجموعه حاضر، متشکل از 5 داستان کوتاه با عنوانهای رویای مدور مرد معلومالحال در حوالی نیشابور؛ نگاه خیره پرنده مفرغی؛ همین حالا داشتم چیزی میگفتم؛ ساحره و آریستو کرات و جعبه موسیقی سکهای است. «همین حالا داشتم چیزی میگفتم، روایت مردی است که دچار بیماری اختلال حواس بوده و در یک آسایشگاه سالمندان به سر میبرد و هر روز بیش از پیش، بیماریاش پیشرفت کرده و مشکلاتی را به وجود میآورد. روزی مسئولین آسایشگاه، به علت عدم پرداخت شهریه، او را به اتاق نامناسب و محقری منتقل میکنند و بیمار در آنجا به آرامی در انتظار فرا رسیدن زمان مرگ خود، وقت میگذارند.