نقش خیال
در داستان حاضر، "احسان"، پسرعمهی "سوگند"، پس از 20 سال دوری از وطن سرانجام به ایران بازمیگردد. او از همان بدو ورود به ایران به سوگند ابراز علاقه میکند. این در حالی است که ارسلان، پسرعمهی احسان، نیز به سوگند علاقمند است. سوگند که تا کنون طعم عشق را نچشیده، به تدریج عشق احسان در درونش رخنه میکند. اما ورود "آتنا" ـ دوست خانوادگی عمه مهوش ـ و رفتار مودبانهی احسان با او، سوگند را دچار تردید در عشق میکند و...