آخرین ضربه خنجر
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
کتاب حاضر، رمانی انگلیسی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «نگاه کرد بهصورت و لبهای کلیر که آثار اضطراب قبل از تصادف در آن پیدا بود؛ کلیر! بعد به سمت بالای جادة خلوت دوید. حدود صد پا پایینتر از طول جاده، معجزه، به شکل پرچینی چوبی زیرپوشش سفید برف نمایان شد. ردیف درختان یخزده و پشت آنها، چراغهای خانهای کوچک، جلوی نردههای آهنی. تابلوی سیاهرنگی تکان میخورد که حروف طلایی آن زیر نور ماه میدرخشید.» شاید درخشش آن حروف طلایی زیر نور ماه، سرآغازی بر فاجعه باشد. شاید فاجعه در رازی است که کودکی یتیم با خود اینطرف و آنطرف میکشد و یا شاید تقصیر هدیههای بابانوئل در شب سال نو باشد. هرچه باشد، نویسنده در هزارتویی معمایی، هر بار چیزی برای بیرون کشیدن از کلاه و غافلگیر کردن خواننده دارد.