شاخی در جنگل
در جنگلی سرسبز و زیبا، حیوانات بسیاری در کنار هم زندگی میکردند. عصرها در گوشهای از جنگل، بزغالههای زیادی زیر سایة درخت بزرگی جمع میشدند و بز پیری برای آنها داستانهای پندآمیزی بازگو میکرد. یکی از روزها بز پیر برای آنها داستانی از بزغالة کوچکی به نام «شاخی» گفت که چگونه توانست به کمک مادرش از چنگال گرگ بدجنسی فرار کند و از آن پس بزها این ماجرا را برای بزغالههایشان نقل میکردند. و اینک بز پیر ـ که روزی داستان را از زبان بزرگترها شنیده بود ـ آن را برای بزغالههای کوچکتر بازگو میکرد.