پری نخلستان
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - داستان / داستانهای فارسی - قرن 14
در جنوبیترین شهر ایران، «خرمشهر»، پسری به نام «صالح» همراه با پدر و مادر زندگی میکرد. همه او را صالی صدا میزدند. صمیمیترین دوست او بهنام بود که به همراه ننهصفورا زندگی میکرد. سالی هرسال تابستان به همراه خانواده به شیراز میرفت. او یک تابستان که صالی به تنهایی در خرمشهر ماند، عراقیها خرمشهر را اشغال کردند. آنها همهجا را بمباران کردند. بمبی به یک خانه اصابت کرده بود. کبوتر و کلاغ مهربانی صالی را از وجود نوزاد سهماهای، در آن خانه مطلع کردند و او به همراه بهنام کودک را نجات داده و به ننهصفورا سپردند. برادر صالی «جاسم» برای جنگ با عراقیها به شلمچه رفته بود. صالی به خواست پدر برای یافتن جاسم رفت، اما در راه زخمی شد و دوباره کلاغ و کبوتر مهربان به یاری او شتافتند، آنها به صالی گفتند که پیش نخلی که به پری نخلستان مشهور است برود. پری نخلستان دارای قدرت جادویی بود و مثل انسانها میتوانست خم و راست شود و سرسبز بود. پری نخلستان وقتی صالی را دید، با مهربانی او را دربرگرفت و مداوایش کرد. در پی حوادثی بهنام و صالی دچار دردسر میشوند و این بار نیز به کمک پری نخلستان نجات پیدا میکنند. این رمان برای کودکان به نگارش درآمده است.