همسایهی آقا [نمایشنامه]
نمایشنامه فارسی - قرن 14
قافلهباجی با همسرش حبیبالله و دخترش کبوتر، خادم ضریح شاهزاده حسین (ع) هستند. قافلهباجی آرزوی شهید شدن پسران خود را داشته و سالهاست که چنین حاجتی را از شاهزاده حسین (ع) میطلبد. او بر پسران خود، در ادای شرعیات سختگیری کرده است، اما برخلاف انتظارش پسران او ناخلف از آب درآمدهاند. یکی از پسرانش، «غفور» را اعدام کردهاند. جلال الدین فراری است و محرم و حجت شرور هستند. سید علیمحمد، روضهخوان امامزاده، روزی به قافلهباجی میگوید که اگر در راه زیارت امام حسین (ع) در کربلا کشته شوند، شهید محسوب میشوند. به همین دلیل قافلهباجی برای رسیدن به حاجت خود دخترش کبوتر را که مشتاق زیارت است با محرم و حجت برای زیارت امام حسین (ع) میفرستد، اما آنها کبوتر را کتک زده و برای دلخوشی قافلهباجی طوری صحنهسازی میکنند که گویی به زیارت رفته و برگشتهاند. در این نمایشنامه گفتوگو و سرنوشت این خانواده به تصویر کشیده شده است.