من دختر نیستم
این داستان در یکی از ایلات بختیاری رخ میدهد که در آن رئیس ایلی برای تداوم خان بودن از خانوادهی خود، شدیدا میخواست که دارای پسری باشد؛ اما همسرش سه زایمان گذشته دختر به دنیا آورده و اکنون که فرزند چهارم خود را حامله بوده کدخدا از سوی اطرافیان به ازدواج مجدد تشویق میشود؛ اما او به دلیل علاقه بسیار به همسرش از این کار شانه خالی میکند. فرزند چهارم به دنیا میآید و دایه به مادر میگوید که او هم دختر است. مادر برای گریز از داشتن هوو قضیه را کتمان میکند و به دایه حق السکوت میدهد. سرانجام مشخص میشود که او پسر بوده؛ اما دایه برای حق السکوت گرفتن از مادر، او را دختر معرفی کرده است. اما به دلیل این عمل دایه، در طول داستان بسیاری از اعضای خانواده از جمله مادر قربانی میشوند و جان خود را از دست میدهند.