خانه مغایرت
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، ماجرای جوان دانشجویی است به نام «سعید» که مدتی است با «سحر» عقد کرده و از خانه خودشان که در آن تکفرزند و تنهاست، گریزان شده و بیشتر وقتش را در خانه پدرزنش، که با پنج بچه شلوغ و پرماجراست و او لقب «خانه مغایرت» را به آن داده، سپری میکند. پدرزن «سعید» در تصادفی با موتور ناکار و خانهنشین شده و مغازه بستنیفروشیاش را بهناچار تعطیل کرده است. «سعید» که نمیخواهد «پسرعمه نوبر» اداره بستنیفروشی را در دست بگیرد، ریسک کرده و قبول میکند تا سلامتی مجدد پدرزنش بستنیفروشی را باز نگه دارد.