خیلی دور خیلی نزدیک
فیلمنامهها
دکتر عالم متخصص برجستة مغز و اعصاب است. او یک پسر 5 ساله به نام «اردشیر» و یک پسر 17 ساله به نام «ساسان» دارد. دکتر عالم برای جشن تولد ساسان تلسکوپی تهیه کرده است. ساسان به ستارهشناسی علاقهمند است و همراه دوستان خود برای شرکت در مسابقه و رصد کردن به روستای مصر رفته، اما فراموش کرده است که تلسکوپ را با خود ببرد. دوستان دکتر، از وجود یک تومور در مغز ساسان خبر میدهند. دکتر که نسبت به خانوادة خود سهلانگار و بیتوجه بوده، تلسکوپ ساسان را برداشته و برای دیدن او حرکت میکند. در راه، در دل کویری به یک خانة بهداشت میرسد و با نسرین که قبلا ملاقاتی با ساسان داشته است، آشنا میشود. ضمن به وقوع پیوستن وقایعی، دکتر به راه خود ادامه میدهد و در دل کویر گرفتار طوفان شن میشود. مرگ نزدیک است و او نفسهای آخر را میکشد، اما اتفاق غیرمنتظرهای برای او رخ میدهد که در این فیلمنامه به تصویر کشیده شده است.