قول کبوترها
داستانهای آموزنده / داستانهای کوتاه
در داستان «قول کبوترها» میخوانیم که: «من و محمّد دوستان قدیمی و هممحلهای بودیم و هر دو با هم به جبهه آمده بودیم. بعد از یکی از عملیاتها محمّد گفت بیا مرخصی بگیریم و برویم مشهد. در راه حرم محمّد رفت و با یک جعبه آمد. با تعجّب پرسیدم این دیگر چیست؟ نماز که تمام شد به زیارت رفتم. بعد از زیارت در صحنها دنبال محمّد گشتم، او را دیدم که کنار پنجره فولاد تکیه زده و یک کبوتر سفید در دستش بود. بعد از چند دقیقه محمد کبوتر را بوسید و در آسمان حرم رها کرد. محمّد فکری کرد که این آخرین باری است که میتواند به زیارت امام رضا(ع) بیاید. او از کبوتر خواسته بود که به جای او هر روز یک دور گرد گنبد امام رضا(ع) بچرخد و زیارت کند. پس از برگشتن به جبهه، محمّد در اولین عملیاتی که شرکت کردیم، شهید شد.» کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانهای کوتاهی با مضمونهای مذهبی و دفاع مقدس است که برای کودکان گروه سنی (ب) و (ج) به نگارش در آمده است. برخی عنوانهای داستانهای این مجموعه عبارتاند از: چه کسی قویتر است؟!؛ صدای دعوت خدا؛ عطر شلمچه و چه کسی برنده است؟