گیوههای آدیداس
داستانهای فارسی - قرن 14
«رؤیا»، دانشجوی ادبیات است و برخلاف خواست مادرش که به تنهایی او را بزرگ کرده با پسری به نام «آرش» ازدواج کرده است. حالا پس از مدتی متوجه شده است که بیماری سرطان هر لحظه ممکن است جان او را بستاند. او تصمیم دارد بچهدار شود، باردار میشود اما بودن بچه برای سلامت او مضر است. آرش مخالف بودن بچه است اما رؤیا میخواهد او را نگه دارد برای همین از خانه آرش فرار میکند و ...