میجان
داستانهای فارسی - قرن 14
در این داستان آرش پسری جوان است که قصد دارد برای تأسیس یک شرکت به هلند برود اما پدر و مادرش مخالف هستند. پدر آرش تسلیم حرفهای او میشود اما در شبی که آرش را به فرودگاه میرساند با دختری جوان تصادف میکند و او را به بیمارستان میرساند. دختر پس از بهبودی در خانه مهران و همسرش زندگی تازهای را شروع میکند تا بتواند خانواده گمشدهاش را بیابد. پس از مدتی آرش به ایران میآید و آن دختر را میبیند و پس از آن ماجراهای جدیدی برای آن دختر اتفاق میافتد.