گلزار فضیلت: مشاهیر تخت فولاد اصفهان (تکیه فاضل هندی)
«به کسی مربوط نیست»، داستان زندگی سنگ است که هرازگاهی کسی تلفن میزد، از او خواستگاری میکرد و میخواست با او ازدواج کند. به گفتة سنگ، این جوانان جزئیات مربوط به او را اشتباه شنیده بودند. آنها میگفتند شنیدهاند که او فیزیک میخواند، در حالی که سنگ رشتهاش فلسفه بود. شنیدهاند از کلمبیا فارغالتحصیل شده، اما او از دانشگاه نیویورک فارغالتحصیل شده بود. او را سنگیتا مینامیدند، در حالی که نامش سنگ بود. این مردان به تصور این که سنگ دکترایش را از دانشگاه هاروارد میگرفت، هیجانزده بودند، در حالی که او بعد از ترم اول، هاروارد را رها کرده و اکنون به صورت نیمهوقت در کتابفروشی مشغول کار بود. به نظر سنگ این مردها عملا علاقهای به شخص او نداشتند. آنها مجذوب موجودی تخیلی بودند که بر اثر رشتهای حرف و غیبت به وجود آورده بود؛ دختری که سالها تصویری از شخصیتی آرمانی، با استعدادی بینظیر را عرضه کرده بود. اگر آنها میدانستند، او زندگیش را واقعا چگونه میگذراند و چگونه خرجش را تامین میکند آیا بازهم مایل به ازدواج با او بودند؟ کتاب حاضر حاوی دو بخش است: بخش اول شامل داستانهای سرزمین نامانوس، جهنم ـ بهشت انتخاب محل سکونت، حسن نیت تمام و به کسی مربوط نیست. بخش دوم نیز با عنوان هما و کوشیک دربردارندة داستانهای، یک بار در زندگی، پایان سال و ساحل نجات است.