آسمان آبی (بازگشت)
کتاب، داستان دختری به نام "مونا" است که به دنبال همسرش "حمید" راهی سوئد میشود. اما او در آنجا با همسرش که در بستر بیماری لاعلاج و ناشناختهای افتاده رو به رو میشود. مونا در طی اقامت در سوئد، به دلیل آشنا نبودن به زبان سوئدی، از زنی به نام "سهیلا" کمک میگیرد و در همین اثنا، حمید به کام مرگ فرو میرود. مونا پیکر حمید را به ایران برمیگرداند و به تدریج سعی میکند علت بیماری حمید را کشف کند. او این بار نیز از "سهیلا" کمک میگیرد و به حقایق دست مییابد. در ماههای بعد، سهیلا تصمیم میگیرد به همراه برادرش "سعید" به ایران برگردد. همین امر زمینهی آشنایی و نزدیکی آنها را بیشتر میکند و عاقبت سعید با مونا ازدواج کرده با هم به سوئد میروند و....