جادهی تبدار
داستانهای فارسی - قرن 14
«تداعی»، «مهتاب» و «نارین» سه دوست همدانشگاهی هستند که هر کدام سرنوشتی متفاوت پیدا میکنند. «نارین» که عاشق پسری به نام «سوران»است، قربانی سنت غلط خانوادهها میگردد و به عنوان خونبها به خانوادهای سپرده میشود. روز عروسیش با دیدن جسد سوران که خودکشی کرده، از ماشین داماد بیرون میپرد و در دنیای دیگر به عشق خود سوران میپیوندد. مهتاب بعد از سکوت طولانی در برابر فرد دلخواه، او را از دست میدهد و با پسرعمویش «رضا» ازدواج میکند. «تداعی» در یک مهمانی با پسر دوست پدرش «سهراب» آشنا شده و عاشق هم میشوند. سهراب که به دلیل بچهدارنشدن از همسرش جدا شده، برای همیشه قید ازدواج را زده است؛ امّا تداعی با اینکه بزرگترها او را نامزد پسرخالهاش میدانستند، بر این سنت غلبه میکند و با آگاهی از نقص سهراب، از او خواستگاری میکند و بعد از ازدواج با او فرزندی را از بهزیستی به نام نارین به فرزندی قبول میکنند.