راز فال ورق
داستانهای نروژی - قرن 20م.
داستان، در مورد سفر پدر و پسری به نام هانس توماس از که از شمال اروپا به یونان میروند تا به دنبال همسر و مادر خود که چندین سال پیش برای تبدیل شدن به یک مدل هنری زادگاه خود را به شکلی عجیب ترک کرده است، بگردند و او را بیابند. هزینه این سفر را پدر در طی یک بخت آزمایی برنده شده است و مسافرت با اتومبیل شخصی صورت میگیرد. در طول سفر، هانس توماس با ماجراهای عجیبی روبرو میشود و به پی به رازهایی میبرد که نه تنها وی بلکه سرنوشت همه انسانها مربوط میشود. ابتدا مردی ریز جثه و بسیار عجیب به او یک عینک ذره بینی میدهد و میگوید که به آن نیاز خواهد داشت. سپس در یک مهمانخانه در روستایی در کوههای آلپ، پیرمردی نانوا به او کلوچهای میدهد که در آن کتابی بسیار کوچک وجود دارد و کتاب، یک داستان موازی دیگر در داستان اصلی ایجاد میکند.