قمری کوچک
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای تخیلی / پرندگان - داستان
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. در این داستان در مزرعهای نزدیک آبادی، قمری کوچکی زندگی میکرد. یکشب بیخبر از همهچیز و همهجا به خوابسنگینی فرورفت. نیمههای شب، وقتی قمری کوچک چشمهایش را باز کرد: یکی از بالهایش را از دست داده بود و دیگر نمیتوانست پرواز کند؛ چراکه شکارچی بیرحم، تیری به بالش زده بود.