داستان شیر و گاو: برگزیده داستانهای کهن فارسی از کلیله و دمنه برای نوجوانان
داستانهای کوتاه / داستانهای حیوانات
آوردهاند بازرگانی بود با مال و ثروت فراوان. وی فرزندانی داشت که به خاطر ثروت پدر به دنبال کار و پیشهای نرفتند. پدر آنها را نصیحت کرد و گفت: این روشی که شما پیش گرفتهاید نه توان اداره کردن خود را خواهید داشت نه دیگری را. وانگهی ثروت من هم به پایان خواهد رسید. پس هریک به دنبال کاری بروید، پسران نصیحت پدر را گوش کردند و هرکدام به دنبال کاری رفتند. پسر بزرگتر مانند پدر، شغل تجارت را برگزید و عازم سفری دور و دراز شد. با او دو گاو به نامهای "شتربه" و بندبه" همراه بود. مدتی که راه رفتند به باتلاقی رسیدند هریک به طریقی از باتلاق گذشتند، اما شتربه در باتلاق بماند. او را با زحمت زیاد بیرون آوردند. ولی گاو بیچاره ضعیف و بیمار شد و قادر به حرکت نبود، پس از مدتی بازرگان به ناچار شتربه را گذاشت و خود به راه افتاد. شتربه بعد از چندروزی که بهتر شد، برای یافتن غذا به دنبال چراگاهی به راه افتاد تا به علفزاری خوش آب و هوا رسید که نعمت فراوانی نیز داشت. چندروزی گذشت و گاو فربه شد و از خوشحالی هرآن فریادی بلند میکشید. در آن نزدیکی بیشهای بود پر از حیوانات وحشی و شیری سلطان آنان بود. شیر که تا به حال گاوی ندیده بود با شنیدن صدای شتربه غمگین شد و تصور کرد که صاحب صدا از وی قویتر است. در میان حیوانات دو شغال با نامهای "کلیله" و "دمنه" بودند کلیله عاقل و قانع بود و دمنه حریص و طماع. دمنه هنگامی که وضع را چنین دید تصمیم گرفت تا با تزویر و زبان خوش به شیر نزدیک شود و علت اندوه را جویا شود. او دریافت که صدای گاو شیر را ناراحت کرده است. پس رفت و او را نزد شیر آورد. از آن پس میان شیر و گاو دوستی نزدیکی ایجاد و گاو محرم اسرار شیر شد. این مساله باعث حسادت دمنه شد و تصمیم گرفت که میان آن دو را برهم زند و به همین دلیل دربارۀ هریک به دیگری دروغ گفت. در نتیجه شیر دشمن گاو شد و آن دو با یکدیگر جنگیدند تا گاو به هلاکت رسید. پس از مرگ گاو شیر غمگین شد و به یاد دانش و صمیمیت شتربه افتاد. ولی دمنه در این بین گفت که سزای دشمن ملک چیزی جز گور نیست. پس از مدتی، دروغ دمنه فاش شد و با خواری به انتقام خون گاو کشته شد. این داستان برگرفته از کتاب کلیله و دمنه است که از منابع اصلی ادبیات کهن هندی به زبان سانسکریت میباشد و به فارسی ترجمه شده است.