چنان ناکام که خالی از آرزو
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
این کتاب، روایتی تکاندهنده و روانرنجور از غیبت کسی است که نویسنده عاشقانه و البته در خفا ستایشاش مینمود. چیزی شبیه به واکنش فیلسوف و نشانهشناس مشهور فرانسوی؛ «رولان بارت» به مرگ ناگهانی مادرش. بارت نیز پس از فوت کسی که مؤمنانه میپرستیدش، کتاب «اتاق روشن» را نوشت، آن هم درست چند هفته پس از مرگ مادرش. کتابی درباره تئوری عکاسی که بهانه نویسنده برای تحریر آن مشاهده عکسی قدیمی از مادرش بود. به همین نحو است که «پتر هاند که»ی اتریشی در «چنان ناکام که خالی از آرزو»، مسئله فقدان مادرش را به ادبیات پیوند میزند و به آن واکنش نشان میدهد. امری که ممکن است اندکی از احساس تأثرش بکاهد. در بخشی از این داستان میخوانید: «مادرم برخلاف شهر، در اینجا به بچهدار بودن افتخار میکرد، او پُزشان را هم میداد. دیگر نمیگذاشت کسی به او دستور بدهد. پیشترها در برابر قُمپز دَر کردن دیگران، دستِبالا اندکی قُمپز در میکرد؛ حالا بهراحتی دیگران را به سُخره میگرفت. آنچنان میتوانست دیگران را به سُخره بگیرد که آنها کاملا در سکوت فرو بروند. بیش از همه شوهرش را بهمحض اینکه از تصمیمهای بسیارش حرف میزد...».