مسافر قطار
«احسان» دانشجوست و در شهر مشهد تحصیل میکند. او پس از دیدار خانوادهاش در تهران با قطار عازم مشهد میشود. در طول سفر با پیرمردی آشنا میگردد که به دلیل نداشتن پول، مخفیانه سوار قطار شده است. ماموران قطار از موضوع مطلع میشوند، اما با شنیدن داستان پیرمرد و مشاهدة اشتیاق او برای زیارت مرقد امام رضا (ع) اجازه میدهند تا او به سفر خود ادامه دهد.