سبد سفارش شما خالی است!

داستان حاضر، ماجرای زندگی فردی به نام «رایا» است. «رایا» بعد از مرگ مادر، به همراه پدر در قهوه‌خانه‌ای مشغول به کار می‌شود. او لقب «ملنگو» (به معنی شخصی که سرویس داده و خدمتی انجام می‌دهد) می‌گیرد. بعد از مرگ پدر طعم تلخ یتیمی، غربت و تنهایی را می‌چشد. رایا دوستی به نام «شمیل» دارد که مادر وی از رایا مانند فرزند خود مراقبت کرده و شمیل و رایا هر دو به تحصیل ادامه می‌دهند. رایا با وجود مشکلات فراوان، صفای درون و شوق خدمت‌رسانی را از دست نداده و در نهایت، بعد از کسب تجربه‌های مختلف در شهرهای طاهرآباد، صوفی‌آباد، خاتون دره و... در طی خوابی مأموریت می‌یابد که برای طبابت و پیدا کردن دوای چند درد به منطقة فقیرنشینی برود و به زندگی پرثمر همراه با مهربانی‌های بی‌شمار خود ادامه دهد.