افسانه چهارشنبهسوری
افسانهها و قصههای ایرانی / چهارشنبهسوری - افسانهها و قصهها
در روزگاران بسیار قدیم، دخترکی زیباروی در سرزمینی کهن زندگی میکرد. پدر و مادر او سالها قبل، بر اثر بیماری از دنیا رفته بودند. مادربزرگ او نیز بعد از مدتی بر اثر پیری فوت کرد و دخترک تنها و بیسرپرست ماند. در آن روزگاران، مردم از آتش، ذغال و هیزم برای گرما و پخت غذا استفاده میکردند و گاهی اوقات آتش در منازل خاموش میشد و مردم مجبور بودند به طریقی آتش را از آتشکدهها یا منازل دیگر به خانههای خود بیاورند. دخترک آتش را در منقل برافروخته میکرد و آن را به مردمی که به آتش نیاز داشتند، میفروخت. او به دخترک آتشفروش معروف شد. روزی پادشاه به همراه پسرش امیر جوان دخترک آتشفروش را دید و امیر جوان عاشق او شد و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. اما پدر و مادر امیر جوان مخالفت کردند و دختر آتشفروش را از شهر بیرون کردند؛ آن روز آخرین چهارشنبة سال بود. این کتاب مصور با موضوع قصهها و افسانههای ایرانی، برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.