قلعه مخوف
داستانهای فارسی - قرن 14
در روستای دورافتاده در میان جنگل، دو دختر به نامهای گلاندام و کوکب به دنیا آمدند. آنها دو برادر بزرگتر به نامهای یحیی و جعفر داشتند. گلاندام و کوکب به تدریج در کارهای دامداری و قالیبافی مشغول به کار شدند و به خانواده کمک میکردند و یحیی و جعفر به اصفهان و تهران بار میبردند. روزی مردی قاچاقچی به نام جمشید به روستا آمد و با گلاندام ازدواج کرد. کوکب نیز به ازدواج عزیزکلک درآمد. آنها گلاندام و کوکب را به محلة بدنامی به تهران بردند. یحیی و جعفر از این موضوع مطلع شدند و جمشید و عزیز کلک را به قتل رساندند و دستگیر شدند.