رباخواران
داستانهای فارسی - قرن 14
منصور بیست و یک ساله، پسری خونگرم، باهوش و عاقبتاندیش، بعد از فوت پدر مسئول معاش مادر و خواهرانش میشود، او که مایة افتخار مادرش والنتینا است. در کارگاه لباسشویی و اتوکشی خود، ارثیة پدرش مشغول به کار است. پدربزرگ و عموهایش جزء رباخواران قدر در تهران بودند و همین زمینة اختلاف آنها با پدرش «حبیبخان» شده بود و در طی حوادثی پدرش قربانی کینهتوزی مهسا همسر برادر خود میشود. الیاس و خلیل پسرعموهای منصور به شغل آبااجدادی خود یعنی رباخواری و نزولخوری روی میآورند. والنتینا میکوشد پسرش را تشویق به کار و کوشش کرده و سعی میکند او را از الیاس و خلیل برحذر دارد. الیاس و خلیل پیشنهاد شراکت به منصور میدهند و او میپذیرد و سه پسرعمو داروخانة باشکوهی را افتتاح میکنند. این امر آغازگر تغییر اصالت منصور و روی آوردن او به رباخورای و نزول میشود و تلاشهای والنتینا برای آگاه ساختن منصور بیهود میماند و منصور توجیهات قابل قبولی برای خود میتراشد که او را به ادامة رباخواری سوق میدهد. این تغییر اصالت برای او وقایع و حوادثی به بار میآورد که در این کتاب به تصویر کشیده شده است.