عشق ابدی
داستانهای فارسی - قرن 14
«نگین» مادر و برادر خود را در حادثهای در دریا از دست میدهد، جنازة مادر پیدا میشود، اما برادرش «شهاب» نه، پس از آن نگین به همراه پدرش در طبقة دوم منزل عمویش، که دختری با نام «شقایق» دارد، زندگی میکنند. سالها میگذرد و نگین در رشتة داروسازی در تهران پذیرفته میشود، اما شقایق در رشتة دلخواه خود یعنی مهندسی پذیرفته نمیشود. در این میان «امیر» پسردایی شقایق ـ که دلباخته او نیز است ـ در رشتة پزشکی قبول شده و به تهران میآید. شقایق متوجة این موضوع شده اما توجهی به امیر نمیکند و برای ادامة تحصیل به اوکراین میرود. امیر با شنیدن ماجرا و بیتوجهیهای مکرر شقایق دچار افسردگی میشود، در حالی که شقایق در اوکراین با پسری با نام «یوسف علیاف»، که تاجیکی است، آشنا میشود. آشنایی شقایق با یوسف موجب میشود تا حقایقی در ارتباط با زندگی نگین، شقایق و شهاب آشکار شود و این امر مسیر زندگی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد.