به سوی سرنوشت (داستانی پر ماجرا و و حیرتانگیز)
"شهلا "و "کمال "زن و شوهری هستند که بعد از 15سال بچهدار میشوند. "کیوان "برادر کمال بعد از مرگ پدر به ایران میآید .شهلا از ترس آن که مبادا کیوان اموال شوهرش را از او بگیرد تصمیم به قتل کیوان میگیرد .اما اشتباهی لیوان آغشته به سم از آن کمال میشود و ....