نازکترین حریر نوازش
داستانهای فارسی - قرن 14
«سالومه» پس از مرگ پدر، نزد «یارمحمد» زندگی میکرد. بعد از مدتی او را نزد خانوادة پدریاش بازمیگردانند. عمه سالومه با او رفتار سردی دارد و مدام او را سرزنش میکند و مادرش را زنی کولی میداند که باعث طرد شدن پدرش از خانواده شده است. پس از چندی سالومه دلبستة پسرعمهاش «سالار» میشود. اما سالار سعی میکند به او بفهماند که عشق در خانوادة آنها ممنوع است و اگر کسی عاشق شود، همانند پدر او از خانواده طرد میگردد. اما اتفاقاتی پیش میآید که زندگی هر دو را تغییر میدهد.