بیمار خاموش
داستانهای انگلیسی - قرن 21م.
«آلیسیا برنسونِ» نقاش در یک روز گرم تابستانی، همسرش «گابریلِ» عکاسِ مُد و فشن را در خانه با سیم به صندلی میبندد و با اسلحه چندبار به سروصورت او شلیک میکند. مأموران او را در حالی پیدا میکنند که با لباسی سفید و حالتی بهتزده بالای سر جنازه ایستاده، چاقویی کنار پایش افتاده و رگ دست خودش را هم زده است. «آلیسیا» دستگیر و به بیمارستان فرستاده میشود. در بازجوییهای پلیس، آلیسیا هیچ حرفی نمیزند. او تا انتهای داستان خاموش میماند و سکوت او داستان را از یک تراژدی معمولی به چیزی فراتر، به یک راز و معما تبدیل میکند. داستان «بیمار خاموش» در پنج بخش و از زبان «تئو»، رواندرمانگر دادگاه و آلیسیا، البته دفتر خاطرات او، روایت میشود و هرچه پیش میرود خواننده را بیشتر درگیر پیچیدگیهای خود میکند.