دوست خانواده
داستانهای روسی - قرن 19م.
سرهنگ پگورایلیچ روستانفر، ارتش را ترک کرده و همراه بچههایش به روستای استپان چلیکو جایی که املاکی در آنجا به ارث برده بود، نقل مکان کرد. او آمادة پذیرش هرگونه مسئولیتی بود، و همسرش را به شدت دوست میداشت، اما خیلی زود او را از دست داد. مادرش دو سال قبل با ژنرال کراهوتکین ازدواج کرده بود. ژنرال فردی تحصیلکرده و زیرک بود. در دوران پیری به علت ضعفهایی که در اثر داشتن یک زندگی نامرتب و غیراخلاقی نصیبش شده بود، کینهتوز و عصبانی و بیرحم شده بود. کمی بعد از ازدواج، دو پایش از کار افتاد و باقی عمر خود را روی صندلی گذراند. مدتی بعد چشمش کمسو شد و فردی به نام فومافومیچ اوبیسکین را به عنوان کتابخوان استخدام کرد. فومافومیچ به عنوان رفیق مزدبگیر، در خانة ژنرال به خدمت مشغول و به عنوان دوست خانوادگی پذیرفته شد و سرنوشت اطرافیان را رقم زد.