شب روز اول و صبح روز هفتم
داستانهای فارسی - قرن 14
کارگران نقاش، هنگام غروب در کنار استخر در یک باغ قدیمی، پس از نقاشی اتاقهای باغ قلمموها را میشستند، که ناگهان از قلمموها لکههای سفیدرنگ به آب استخر قدیمی ریخت و یکی از ماهیهای بیدار به رنگ آغشته شد. صبح روز بعد، ابتدا ماهیان دیگر و سپس خود ماهی متوجة تفاوت خود با دیگر ماهیها شد. ماهیان به او گفتند تا زمانی که لباس سفید را رها نکنی، نمیتوانی در جمع ما حاضر شوی. ماهی سفید به آنها وعدة برف و زمستان، وعدة دیدار عروسان با لباس سفید، بارش و ابرهای سفید را داد. اما ماهیان یکصدا گفتند که استخر قدیمی خانة همیشگی ماست و او را ترک کردند. به همین ترتیب هر روز یک ماهی به یک رنگی آغشته میشد و با توجه به رنگ خود، وعدههایی به دیگر ماهیان میداد. حالا دیگر ماهیهای تنهایی به رنگ سفید، سبز، آبی، زرد، نارنجی وجود داشتند؛ تا اینکه روزی بر اثر اتفاقی رنگ همة ماهیها شسته شده و آنها دوباره یکدیگر را یافتند. کتاب «شب روز اول و صبح روز هفتم» برای گروه سنی «د» به نگارش درآمده است.