سبد سفارش شما خالی است!

یک روز صبح یوزف ک. برای گناه ناکرده بازداشت شد. کشور یوزف آزاد و قانون‌مند بود و در همه ‌جای کشورش صلح و آرامش برقرار بود و تمامی قوانین اجرا می‌شد. چه کسی و با چه مدرکی جرات کرده بود او را درخانه خودش بازداشت کند؟ او فکر می‌کرد که شاید کسی به او تهمتی زده است یا همکاران بانمک‌اش در سی‌امین سالگرد تولدش خواستند با او شوخی کنند. اما موقعیت تهدیدآمیزتر از آن‌چه او فکر می‌کرد، بود. او را نزد بازپرس بردند و سئوالات ک. دربارة اتهام وارده بی‌نتیجه ماند. سرانجام بعد از مدتی او را در یک معدن خالی و متروک با چاقویی کشتند و او هرگز نفهمید که قاضی‌ای که حکم مرگش را صادر کرد که بود و دادگاه عالی‌یی که او هرگز به داخلش نرفته بود کجا بود و چطور و به چه اتهامی کشته شد.