قلقلی و جوجه کاکلی
داستانهای آموزنده
یک روز «قلقلی» و مادرش «گلی» خانم برای خرید به بازار رفته بودند. موقع بازگشت به خانه، چشم قلقلی به یک جعبه پر از جوجههای رنگی افتاد و از مادرش خواست تا یکی از آنها را برایش بخرد. گلیخانم مخالف بود و میگفت جای جوجه در خانه یا آپارتمان نیست، اما قلقلی با اصرار یک جوجه خرید. چند روز بعد هوای داخل خانه بو گرفته بود؛ زیرا جوجه کاکلی از کارتن خود بیرون میآمد و روی فرش راه میرفت و همهجا را کثیف میکرد. کمکم جوجه کاکلی به خاطر تنهایی و نخوردن غذای مناسب مریض شد و یک روز صبح که قلقلی از خواب بیدار شد دید پنجره باز است و پرهای جوجه نیز اطراف کارتن پراکنده شده و اثری از او نیست، او دریافت که گربه زرد و شکمو جوجه را برده است. بعد از آن قلقلی آموخت که نگهداری از هر حیوانی جای مخصوص به خود را میخواهد و نباید جوجه را میخرید. مخاطبان این داستان تربیتی گروههای سنی «الف» و «ب» هستند.