جاده بیانتها
داستان، روایتی است از زندگی روستاییان و باورهای آنان .ماجرا با شیوع بیماری سرخک در روستا آغاز میشود .((مارال)) دختر((باخشی)) ـ که دوتار مینوازد ـ به بیماری سرخک دچار میگردد .اهالی ده علاج این بیماری را دعای((ملا)) میدانند، در حالی که نواختن دوتار را نیز برای مداوای این بیماری، موثر میپندارند .ادامه داستان مربوط به رویاهای مارال است که با شنیدن دوتار به خواب فرو میرود . او در خواب به سوی((جاده انسانی)) میرود و در راه افرادی را میبیند که مشکل همه آنان با آب چشمه انسانی برطرف میگردد ....