شکلات
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
ماجرای این داستان در یک روستای کوچک در فرانسه میگذرد .زنی که بهگونه کولیها از ناحیهای به ناحیهای دیگر رفته تا شکلاتهای خود را به فروش برساند، عاقبت به همان روستای یاد شده میرود و با استقبال بی نظیر مردم مواجه میشود، زیرا خوردن شکلات برای آنان بسیار لذت بخش و مطبوع بوده است . اما در این میان، کشیش روستا از توجه مردم در امر خریدن شکلات احساس خطر میکند، زیرا جشن ریاضت مسیحی در روز یکشنبه قرار است برپا شود ;در حالی که مردم اشتیاق بیشتری به شکلاتهای آن زن دارند .تصور کشیش این است که شکلاتها دین و ایمان را از مردم سلب کرده از این رو شبی به مغازه شکلات فروشی میرود تا آن جا را به ویرانهای بدل سازد، اما خود او با خوردن شکلاتهای خوشمزه، از حال میرود و ...