نبرد تیلهها
داستانهای فارسی - قرن 14
یکی دو بار هم اتفاق عجیب افتاد که از طرفی برای من فرق داشت و از طرفی هم مرا به فکر فرو برد و تا الآن، مدام در گوشهای از ذهنم باقی مانده است. نمیدانم چرا؟ ولی هر بار که من تیلههای نصیرالدین و شرافت را در دست میگرفتم، همین که در دست من به همدیگر میخوردند، هر دو میشکستند! تماسشان با همدیگر خیلی ملایم و آهسته بود، اما نمیدانم چرا هر دو از وسط میشکستند. خودشان هم تعجب میکردند از این کار، این معمایی بود که چندین سال بعد حل شد. البته این معما را تنها من حل کردم؛ ولی دیگر خیلی دیر شده بود!