نیمهی سرگردان ما
مردی بعد از سالها دوری از برادر و همسر برادرش، طی نامهای از همسر برادر خویش، خبر فوت برادرش را دریافت میکند، نامهی تسلیتی به همسر برادرش مینویسد که بسیار رسمی و خشک است، و همسر برادر از دریافت آن منزجر میشود. همسر برادر به این نوع نگارش اعتراض میکند و مرد در جواب اعتراض، نامهای برای او مینویسد و از دوران کودکی و نوجوانیاش سخن به میان میآورد که با برادرش گذرانده بود و علاقهی وافری که به برادر خویش داشت و او را نیمهی دیگر خویش میدانست. او در ادامه از علت جداییاش از برادر صحبت میکند، کتاب حاضر از یازده داستان کوتاه تحت این عنوان تشکیل شده است: در دلم بود، دلشدگان را خبر نکرد، نیمهی سرگردان من، ما هم کنار پنجره بودیم، همه جا ساکت بود، صبح پنجشنبه، آن روز صبح بهار، الآنه که همهشون بیان، قاب خالی، غریبه و طفلکی زری.