پاییز بیمهر
داستانهای فارسی - قرن 14
«آئیسا» که به تازگی مادرش را در لندن از دست داده است به ایران باز میگردد. قبل از نشستن هواپیما خاطرات روزهایی را که کنارش بود، مرور میکند، درست زمانی که با دکتر «ادوارد» آشنا میشوند و جریان زندگی خودش و مادرش تغییر میکند. او به ایران آمده تا حقوق و سهم پدرش را از دوستش آقای «کیان» باز پس بگیرد. از همینرو به شرکت «مهران» میرود و با پسر کیان، «اهورا» ملاقات میکند. او در این رفتوآمدها متوجه میشود که کیان این سالها سهم آنها را نگه داشته و قصد دارد آن را به آئیسا بدهد؛ کیان به آئیسا پیشنهاد میکند مدتی در ایران بماند و با آنها کار کند، آئیسا میپذیرد و ... .