بت شیشهای
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، ماجرای زندگی جوانی به نام «فرداد» است. فرداد دانشجویی کوشا است که از ترم دوم شروع به تدریس در دانشکده میکند. پدرش کارمند و مادرش خانهدار و «فرح» تنها خواهرش است. فرداد در این دوران عاشق دختری به نام «نیلوفر» میشود. به دلایل فرهنگی و عقیدتی، ازدواج آنها صورت نگرفته و فرداد شکست خورده از عشق، برای ادامة تحصیل به مسکو میرود. در مسکو، در میان رقیبان مختلف روسی، موفق به اخذ دکتر ا در رشتة تخصصی مغز و اعصاب و جراح نارسائیهای مغزی میشود. او در مسکو با خانوادهها و مسایل مختلف آشنا شده و به عمق دردها و لذّتها و شکستها و... آنها پی میبرد. بعد از مدّتی به ایران بازمیگردد و نیلوفر که بیمار است به نزد وی میآید. اما فرداد با دختری به نام «روژانو» ازدواج کرده و همزمان، زندگی با اتفاقات غیرمنتظره وی را غافلگیر میکند.