سبد سفارش شما خالی است!

هوربرت فاول به جرم قتل همسرش در زندان به سر می‌برد. فاول فروشنده تخم گیاه بود و با همسرش دوریس زندگی می‌کرد. دوریس زن بذله‌گو و وراج بود و همیشه از این که فاول زیاد نمی‌خندید، او را مسخره می‌کرد. فاول برای فرار از موقعیت، خود را با پرنده‌هایی که از آنها نگهداری می‌کرد، مشغول می‌نمود تا این که مستاجر آنها، مردی که قبلا پلیس بود و او نیز چون دوریس بذله‌گو و وراج بود، با دوریس طرح دوستی می‌ریزد. فاول که امیدوار است دوریس با آن مستاجر برای همیشه زندگی او را ترک کند، ناباورانه می‌شنود که دوریس به او می‌گوید که نمی‌خواهد به عشقش خیانت کند و فاول را ترک گوید. امید فاول به رهایی از دست دوریس از بین می‌رود و فاول برای خلاصی از دست دوریس، او را به قتل می‌رساند. ویلفرد مورگنهال، وکیل تخسیری فاول با وجود آگاهی از قاتل بودن فاول برای تبرئة او نقشه‌ای می‌کشد. در این کتاب دو نمایش‌نامة دیگر با عنوان‌های، زنان در جنگ و «این قفس شکستنی است» به تصویر کشیده شده است.